دیگر مرا به معجزه دعوت نمی کنی

با من ز درد حادثه صحبت نمی کنی

 

دیریست پشت پنجره ماندم که رد شوی

اما تو مدتی ست اجابت نمی کنی

 

دلی که داده ای به من از یاد برده ای

گفتی ز باغ پنجره هجرت نمی کنی

 

بیمار عشق توست پرستوی روح من

از این مریض خسته عیادت نمی کنی

 

باشد برو ولی همه جا غرق عطر توست

گرچه تو هیچ خرج صداقت نمی کنی

 

یکبار از مسیر نگاهم عبور کن

آنقدر دور گشته که فرصت نمی کنی

 

گل های باغ خاطره در حال مردنند

به یاس های تشنه محبت نمی کنی

 

رفتی بدون آن که خداحافظی کنی

دیگر به قاب پنجره دقت نمی کنی

 

امروز سیب سرخ رفاقت دلش گرفت

این سیب را برای چه قسمت نمی کنی

 

یعنی من از مقابل چشم تو رفته ام

این کلبه را دوباره مرمت نمی کنی

 

زیبا قرارمان همه جا هر زمان که شد

گرچه تو هیچ وقت رعایت نمی کنی

 


نقد ادبی و مطالعات شعر امروز پنجره ,معجزه دعوت منبع

مشخصات

تبلیغات

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها

خرید اینترنتی بلیتز isongs تخفیف دونی شهدای کربلاء الان بخر تحویل بگیر مجله اینترنتی رز فان اداره کتابخانه‌های عمومی شهرستان تنکابن عمو رحیم SanAndreasMP.iR